کد مطلب:212843 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:45

موسی بن اشیم
شیخ طوسی (ره)، او را جزء اصحاب حضرت باقر (ع) بر شمرده است [1] و او همان است كه خدمت حضرت صادق (ع) می رسید، و از حضرت سؤال می كرد و جواب می شنید، آن گاه نزد ابوالخطاب می رفت، و ابوالخطاب بر خلاف قول امام صادق (ع) او را خبر می داد، و موسی گفته حضرت را می گذاشت و گفته ابوالخطاب را قبول می كرد. [2] .

هنگامی در محضر امام صادق (ع) بود كه مردی راجع به آیه ای از قرآن سؤال كرد و حضرت جوابش فرمود، پس مرد دیگری وارد شد و همان آیه را پرسید، حضرت او را



[ صفحه 384]



بر خلاف معنی اول خبر داد.

موسی گوید: از اختلاف گویی آن حضرت خیالات و شكوكی در دلم وارد شد كه خدا داند، چنانكه گویا دلم را با كارد قطعه قطعه می كردند، با خود گفتم كه من ابوقتاده را كه یك «واو» و شبه آن اشتباه نمی كرد، در شام، رها كردم و به سوی این امر چنین اشتباه بزرگی می كند آمدم. پس در آن حال كه من دچار چنین افكری بودم، شخص دیگری وارد شد و از همان آیه پرسید، حضرت برخلاف آن دو جواب پیشین جواب فرمود. آن وقت دلم آرام گرفت. زیرا دانستم كه این اختلاف از روی تعمد و تقیه است. [3] .

سپس آن حضرت به من توجه نمود و فرمود: ای پسر اشیم! خدای عزوجل امر را به سلیمان بن داود واگذار نمود و فرمود: «هذا عطاؤنا فامنن اوامسك بغیر حساب» [4] - این است عطای ما، خواهی ببخش یا نگهدار كه عطای ما بی حساب است - [5] و به پیامبر (ص) واگذار كرد و فرمود: «ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» [6] - آنچه پیامبر به شما داد بگیرید و از آن چه شما را نهی كرد باز ایستید - و آنچه را به رسول خدا (ص) واگذار نموده، به ما واگذار كرده است. [7] .

ای پسر اشیم! «من یردالله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا» [8] - هر كه را كه خدا هدایتش را بخواهد او را، برای اسلام، شرح صدر دهد و دلش را به نور اسلام روشن گرداند، و هر كه را كه گمراهی اش را خواهد سینه و دل او را برای پذیرش ایمان تنگ و حرج نماید - هیچ می دانی حرج چیست؟ عرض كردم:



[ صفحه 385]



نه حضرت دست خود را محكم بست و به من فهماند حرج هر چیز میان پری است كه نه چیزی از آن بیرون شود و نه چیزی بتواند در آن داخل گردد. [9] .


[1] رجال الطوسي، ص 136.

[2] رجال كشي ص 294 - قسم دوم خلاصة الاقوال، ص 126، كه علامه حلي او را جزء ضعفاء قرار داده است - رجال كبير، ص 347.

[3] در اصول كافي، ج 1، باب اختلاف حديث، از منصور بن حازم نقل شده كه از امام صادق (ع) پرسيد: چگونه است كه من از مشا مطلبي مي پرسم و شما جواب مرا مي گوييد سپس ديگري نزد شما مي آيد و به او جواب ديگري مي فرماييد! حضرت فرمود: ما مردم را به زياد و كم (و به اندازه درك و فهمشان) پاسخ مي گوييم....

[4] سوره ص، آيه 39.

[5] و چون امام از طرز گفتار مردم مقدار فهم و استعداد و ايمان آنان را را دانسته و درجه آمادگي و پذيرش آنان را تشخيص مي دهد، از اين جهت در پاسخ، هر كس را به قدر ظرفيتش مي بخشد - رجوع شود به اصول كافي، ج 1، ص 346) چاپ اسلاميه).

[6] سوره حشر، آيه 7.

[7] تا اينجا؛ در اصول كافي، ج 1، باب تفويض امر دين به پيامبر و ائمه عليهم السلام، ص 208 - بصائرالدرجات، جزء 8، باب 5، ح 8، ص 385 - بحارالانوار، ج 47، ص 50.

[8] سوره انعام، آيه 125.

[9] اختصاص، شيخ مفيد، ص 331 - 330 - بصائرالدرجات، جزء 8، باب 5، ح 11، ص 386 - در تفسير الميزان، در بحث روايتي آيه 125 سوره انعام، علامه طباطبائي پس از نقل اين حديث گويد: مسئله تفويض و واگذاري امر به سليمان و به رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) گر چه روايات بسياري در تفسيرش وارد شده، ليكن از خود اين حديث و اين كه آيه 125 سوره انعام را با داستان سليمان تطبيق كرده مي توان فهميد كه معناي آن اين است كه علمي كه خداوند از معناي قرآن به ايشان داده منحصر در يك يا دو معنا نيست، بلكه براي هر آيه قرآن معناي زيادي در نزد ايشان است، و ايشان از آن معاني مقداري را انتشار مي دهند كه خدايشان اذن داده باشد و بعيد نيست كه مقصود امام از خواندن آيه راجعه به سليمان اشاره به همين معنا باشد، گو اينكه روايت ظهور دارد در اينكه مقصود از تلاوت آيه بيان حال دل ها و تعريض بر موسي بن اشيم و اضطراب خاطر اوست.